گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
حماسه حسینی
جلد سوم
بخش سوم امام حسين عليه السلام و عيسی مسيح عليه السلام
امام حسين عليه السلام و عيسی مسيح عليه السلام ولادت سيد الشهداء ( ع


« قال انی عبدالله آتانی الكتاب و جعلنی نبيا 0 وجعلنی مباركا اين‏
ما كنت و اوصانی بالصلوش و الزكوش ما دمت حيا 0 و برا بوالدتی و لم‏
يجعلنی جبارا شقيا 0 والسلام علی يوم ولدت و يوم اموت و يوم ابعث حيا
( 1 ) .
2 - بين حضرت عيسی در امت مسيح و حضرت امام حسين در امت اسلام وجه‏
شباهتهايی هست ، از آنجمله از حيث مادر كه مريم " سيدش النساء " است‏
و همچنين حضرت زهرا . درباره حضرت مريم قرآن می‏فرمايد : « و اذ قالت‏
الملائكة يا مريم ان الله اصطفيك و طهرك و اصطفيك علی نساء العالمين
در احاديث نيز وارد شده كه نظير اين خطاب برای حضرت زهرا واقع شده .
شاعر می‏گويد :

فان مريم احصنت فرجها
و جاءت بعيسی كبدر الدجی
فقد احصنت فاطم وجهها
و جاءت بسبطی نبی الهدی
( 1 )
مريم ، صديقه آن امت است : « ما المسيح ابن مريم الا رسول قد خلت من‏
قبله الرسل و امه صديقة كانا يأكلان الطعام »( 2 ) .
حضرت زهرا صديقه طاهره اين امت است . درباره هر دو " بتول عذرا "
گفته شده است .
3 - شباهت ديگر ، در مدت حمل است . در حديث است ( نفس المهموم ،
ص 6 ، و بحار جلد دهم ، باب 11 ) كه مدت حمل سيدالشهداء شش ماه طول‏
كشيد و هيچكس شش ماهه متولد نشد كه در عين حال بماند مگر حسين و عيسی‏
عليهما السلام . در حديث است كه آيه : " « و وصينا الانسان بوالديه‏
احسانا حملته امه كرها و وضعته كرها و حمله و فصاله ثلثون شهرا حتی اذا
بلغ اشده و بلغ اربعين سنة قال رب اوزعنی ان اشكر نعمتك التی انعمت‏
علی و علی والدی و ان اعمل صالحا ترضيه و اصلح لی فی ذريتی انی تبت‏
اليك و انی من المسلمين » " ( 3 ) اشاره است به سيدالشهداء . عيسی‏
« برا بوالدتی »بود
حسين « وصينا الانسان بوالديه احسانا » ، عيسی گفت : « انی عبدالله
درباره حسين نازل شد : « انی من المسلمين ».
" عمرو بن سعيد بن عاص اشدق " حاكم مكه نامه‏ای نوشت به سيد الشهدا
و حذره من النفاق و الشقاق ( 1 ) . حضرت در جواب نامه‏اش نوشت : « لم‏
يشاقق الله و رسوله من دعا الی الله و عمل صالحا و قال انی من المسلمين »
( 2 ) . اشاره است به آيه كريمة : « و من احسن قولا ممن دعا الی الله و
عمل صالحا و قال اننی من المسلمين »( 3 ) .
در باب حمل عيسی نه ساعت و نه روز هم گفته شده ( 4 ) . رجوع شود به‏
كتاب " جلوه مسيح " .
در باب حمل حضرت سيدالشهدا اگر تولد آن حضرت در
سوم شعبان و تولد حضرت مجتبی در نيمه رمضان باشد ، ممكن نيست آنچه در
بعضی روايات رسيده كه فاصله آنها شش ماه و ده روز است درست بيايد .
شش ماه و ده روز ، با رواياتی منطبق است كه تولد حضرت را در آخر ربيع‏
الاول ذكر كرده . رجوع شود به " نفس المهموم " .
4 - شباهت ديگر آنها در عقيده‏ای است كه مردم در مسئله " تفديه "
پيدا كردند ( 1 ) و خيال كردند كه آنها كشته شدند كه گناه ديگران را به‏
گردن بگيرند و ديگران آزاد باشند و تكليف ساقط شد . درباره عيسی اصل‏
كشته شدن دروغ است و درباره سيدالشهداء فلسفه كشته شدن اين نبود . به‏
قول مولوی :

" زآنكه از قرآن بسی گمره شدند . . . "
شباهت ديگر در زكی و مبارك بودن است ، يعنی هر دو وجود بركت خيز فوق‏
العاده شدند ( 2 ) .
بركت عبارت است از نمو درخير ، چنانكه از تفسير " مجمع البيان " و
" صافی " و غيره بر می‏آيد . " مفردات راغب " می‏گويد : و لما كان‏
الخير الالهی يصدر من حيث لا يحس و علی وجه لا يحصی و لا يحصر قيل لكل ما
يشاهد منه زياده غير محسوسة هو مبارك و فيه بركة
همان طور كه يك زمين مبارك است مثل زمين فلسطين : « و باركنا حوله
. . . ( اين سالها مدعی هستند كه اسرائيل به اندازه نفت ايران از
مركبات بهره برده است ) ، همان طور كه بعضی آبها پر بركتند مثل آب‏
باران « و نزلنا من السماء ماء مباركا »( 1 ) ، همان طور كه بعضی‏
حيوانها مبارك و پر بركتند مثل گوسفند ، همان طور هم بعضی انسانها واقعا
" وجود مبارك " می‏باشند و درباره آنها تعارف نيست ، زمينی هستند كه‏
همه ساله محصول می‏دهند ، بارانی هستند دائم .
داستان فطرس ملك ، رمزی است از بركت وجود سيدالشهداء كه بال‏
شكسته‏ها با تماس به او صاحب بال و پر می‏شوند ( 2 ) ، افراد و ملتها اگر
براستی خود را به گهواره حسين بمالند از جزاير دور افتاده رهائی می‏يابند
و آزاد می‏شوند .

امروز همه روی زمين رشك برين شد
تا از صدف پاك خدا در ثمين شد
فرمان خداوند به جبرئيل امين شد با خيل ملك از عرش تازان به زمين‏
شد


تا عرضه دهد نهنيت حضرت خاتم
صبح ازل از غيب برآورد تنفس
انوار هدی تافت بر آفاق و بر انفس
تا چند دلا رانده‏ای از صقع تقدس
برخيز و فراگير و پر و بال چو فطرس
بر تهنيت مقدم مولود مكرم

بدون شك مكتب حسينی راه نجات اين امت است زيرا كرسی حسين كرسی امر
به معروف و نهی از منكر است . آنچنانكه از " سوره الشعراء " بر می‏آيد
، ظهور پيغمبران در فترتها به علت شيوع مفاسد بوده است . ولی ما
می‏بينيم مكتب زنده حسين ، ظهور حسين است در همه اعصار ، يعنی در هر سال‏
و هر محرم امام حسين به صورت يك مصلح عالی ظهور می‏كند و اين فرياد را
به گوش می‏رساند :
« الا ترون ان الحق لا يعمل به » . . . يا اينكه :

الموت اولی من ركوب العار
. . . به امام حسين منسوب است : «


سبقت العالمين الی المعالی
بحسن خليفة و علو همه
و لاح بحكمتی نور الهدی فی
دياجی من ليالی مدلهمة
يريد الجاحدون ليطفئوه
و يأبی الله الا ان يتمه
» ( 1 )
5 - يك شباهت ديگر اين است كه مسيحيان و هم مسلمانان ، ولادت و هم‏
رفتن اين دو را بزرگ می‏شمارند با اين تفاوت كه آنها در هر دو مرحله به‏
شادی و پايكوبی و رقص و شرابخواری می‏پردازند ، ( 2 ) و مسلمانان در هر
دو قسمت از اين جهات منزهند . مسلمانان بزرگوارانه‏تر جشن ولادت را
برگزار می‏كنند چون اسلام كار سبك مغزی را اجازه نمی دهد . و اما در
وفات ما می‏گرييم ، و آنها در روز عروج يعنی سه روز بعد از كشته شدن شادی‏
می‏كنند . ( رجوع شود به نمره 7 و 8 ) .
شايد شباهت بين عيسی و سيدالشهداء در يك امر ديگر هم باشد و آن عدم‏
سابقه اسمی است ، و شايد اين جهت مربوط به يحيی باشد نه عيسی ، و در
اين صورت شباهت بين حسين عليه السلام و يحيی است ، كما اينكه ايندو در
شهادت به خاطر يك مرد بسيار فاسد با هم شبيهند و هر دو شهيد امر به‏
معروف و نهی از منكرند « و ان من هوان الدنيا أن رأس يحيی اهدی الی بغی‏
من بغايا بنی‏اسرائيل » ( 1 ) .
6 - شباهت ديگر بين آنها در انصار و حواريين است . « كما قال عيسی بن‏
مريم للحواريين من انصاری الی الله »( 2 ) . . .
سيدالشهداء نيز در شب عاشورا حواريين خود را انتخاب كرد . در "
الانوار البهية " صفحه 45 از موسی بن جعفر عليه السلام نقل می‏كند می‏گويد :
« و فی وصية موسی بن جعفر عليهما السلام لهشام قال : و قال الحسين بن علی‏
عليهما السلام : ان جميع ما طلعت عليه الشمس فی مشارق الارض و مغاربها
بحرها و برها و سهلها و جبلها عند ولی من اولياء الله و اهل المعرفة بحق‏
الله كفی‏ء الظلال . ثم قال ( ع ) : الا حر يدع هذه اللماطة » ( آنچه از
طعام در بن دندان باقی می‏ماند ) « لاهلها ليس لانفسكم ثمن الا الجنة فلا
تبيعوها بغيرها فانه من رضی من الله بالدنيا فقد رضی
« بالخسيس » ( 1 ) .
مولوی در جلد سوم مثنوی داستان ظهور روح القدس را بر مريم به نحو عالی‏
ذكر كرده است .
مجموع شباهتها با عيسی ( ع ) : در مادر از نظر سيدش النساء بودن ،
صديقه بودن ، بتول عذرا بودن ، مخاطب ملائكه بودن ، در مدت حمل ، در
كراهت حمل ، در بربه و والده و والدين ، و در « انی عبدالله 0 و انی من‏
المسلمين »، در اعتقاد تفديه ، در مبارك بودن ، در بزرگداشت ولادت و
وفات ، در عدم سابقه اسمی ، و در انصار و حواريين، و با يحيی در شهادت.
7 - در نمره 5 گفتيم كه ما و مسيحيان ولادت و كشته شدن هر يك از حضرت‏
سيدالشهداء و مسيح را بزرگ می‏داريم با اين تفاوت كه آنها در هر دو مورد
جشن می گيرند و ما تنها ولادت را جشن می‏گيريم و در شهادت امام حسين‏
سوگواری می‏كنيم ، و آنها روزی را كه به عقيده خودشان مسيح در آن روز بعد
از كشته شدن عروج كرده نيز جشن می‏گيرند . ديگر اينكه جشن آنها به شكل‏
جشنهای ملی و قومی است يعنی خالی از روحانيت و معنويت و جشنهای ملی و
قومی است يعنی خالی از روحانيت و معنويت و اخلاق است ، همه رقص و
شراب و مستی و پايكوبی و دست افشانی و فسق و فجور است ، اما جشن ولادت‏
حسينی مقرون است به
شكوه معنوی و تشكيل مجالس و عظ و خطابه و اشك شوق ريختن و كسب تقرب‏
به خداوند ، و تعليم و تربيت .
يادم هست در ايام اقامت در قم كتابی از " محمد مسعود " خواندم كه‏
در آن مقايسه‏ای كرده بود بين نوع بزرگداشت مسيحيان كشته شدن عيسی را (
به زعم خودشان ، و اما به عقيده ما كه از قرآن متخذ است : « و ما قتلوه‏
و ما صلبوه و لكن شبه لهم »( 1 ) و بزرگداشت ما شهادت اباعبدالله را ،
و ترجيح داده بود كار آنها را از اين نظر كه آنها شهادت پيشوای خود را
موفقيت می‏شمارند و ما شكست ، لهذا آنها شادی می‏كنند و ما می‏گرييم .
بعدها من اين اعتراض را از ديگران هم شنيدم و يكی از رموز تقدم آنها و
تأخر ما را همين مطلب ذكر می‏كردند . در جواب عرض می‏كنم : اعتراض‏
كننده‏ها از يك نكته غافل مانده‏اند و آن اينكه اگر ما قضيه را تنها با
مقياس شخصی و اخلاق فردی بسنجيم ، مطلب همان است كه آن آقايان گفته‏اند
. از اين نظر در منطق خود اسلام هم شهادت موفقيت است نه شكست . مگر نه‏
اين است كه علی ( ع ) همواره آرزوی شهادت می‏كرد و می‏گفت : « لالف ضربة
بالسيف اهون علی من ميتة علی فراش » ( 2 ) . . . مگر نمی گفت :
« و الله لابن ابی‏طالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه » ( 3 ) . مگر بلا
فاصله پس از ضربت
خوردن از ابن ملجم نگفت : « فزت و رب الكعبة » ( 1 ) مگر در وقتی كه‏
در بستر افتاده بود نگفت : . . . « و ما كنت الا كقارب ورد ، و طالب‏
وجد » ( 2 ) . مگر سيد الشهداء نگفت : « و ما اولهنی الی اسلافی فی‏
اشتياق يعقوب الی يوسف » ( 3 ) . مگر نگفت : « لا اری الموت الا سعادش
و لا الحيوش مع الظالمين الا برما » ( 4 ) .
اين مطلب را با مقياس ديگری هم بايد سنجيد و آن ، مقياس اجتماعی‏
است . در همه دستورات مسيح شايد يك دستور اجتماعی خالص پيدا نشود ( 5
) اما اسلام يك سلسله تعليمات اجتماعی دارد . اسلام يك سلسله حب و
بغضهای منطقی دارد . دستور ائمه اطهار به اقامه عزای حسين بن علی ( ع )
همان طور كه در سخنرانيهای عاشورای 82 تحت عنوان " خطابه و منبر " ( 6
) گفتيم به خاطر تشفی قلب حضرت زهرا فی المثل نيست ، حضرت زهرا اجل‏
شأنا از اين امور است ، برای احيای نيت حضرت سيد الشهداء و حضرت زهرا
است . از اين جهت اظهار تأثر می‏شود كه چرا چنين حادثه ای واقع شد . به‏
منزله " آخ " است كه مبادا تجديد شود . برای تقويت روح مبارزه است .
البته تجليل شهادت و جشن شهادت نيز اگر به شكل معنوی و اخلاقی باشد نه‏
آنطور كه فعلا در عيد
كريسمس معمول است ، ممكن است تشويق به جهاد در او باشد ، اما تشويق به‏
تنهايی كافی نيست ، حب و بغض بايد با هم توأم باشد تا روح مبارزه در
شخص پيدا بشود ( 1 ) . احياء روح مبارزه به اين است كه مظاهر ظلم و كفر
همواره در برابر فرض بشود و به آنها لعن و نفرين شود و آرزوی قطع و قمع‏
آنها تلقين گردد ، همان طور كه در رمی جمرات هميشه ما بايد شيطان را
مجسم فرض كنيم و به او سنگ پرتاب كنيم . غرض اين نيست كه آرزوی مردن‏
فقط تلقين شود . آرزوی مردن فقط خوب نيست . غرض آرزوی شهادت است .
آرزوی شهادت وقتی محقق می‏گردد كه انسان خود را در مقابل صف مخالف‏
ببيند و از پيشرفت آنها و عملی شدن نقشه آنها در اجتماعی متاثر گردد ، و
توأم با اشك شوق برای خوبان و سرمشقهای عالی انسانيت ، آتش خشمش برای‏
مظاهر كفر و ظلم زبانه كشد . ما در ورقه های " تعليمات اجتماعی " ( 2
) به مسئله حب و بغض‏های منطقی در مقابل حب و بغض‏های عاطفی ان شاء
الله اشاره خواهيم كرد .
پس شهادت را اگر به مقياس فردی بسنجيم بايد موفقيت بشماريم و جشن‏
بگيريم و شادی كنيم ، ولی اگر به مقياس اجتماعی در نظر بگيريم بايد از
يك نظر آنرا شكست جامعه بدانيم ، جامعه‏ای
منحط كه خود سيد الشهداء فرمود : " « و علی الاسلام السلام اذ قد بليت‏
الامة براع مثل يزيد » " ( 1 ) و امثال اين كلمات ، و از نظر مصالح‏
اجتماعی و تجديد و احياء روح مبارزه و نبرد در راه حق البته ايجاد مكتب‏
گريه و تأثر ، مؤثرتر و مفيدتر است .
نظير اين بيان را ما در ذيل حديث " العدل افضل ام الجود " در
سخنرانی 19 رمضان 81 ايراد كرديم ( 2 ) .
8 - ايضا عطف به نمره 5 : روز ولادت عيسی عليه السلام به عقيده مسيحيان‏
25 دسامبر يعنی شش روز مانده به آخر سال مسيحی است . اول سال آنها اول‏
ژانويه است . عيد ولادت را عيد كريسمس می‏گويند . در اين روز پاپ طبق‏
معمول پيامی به مردم جهان مبنی بر دعوت به صلح و محبت می‏فرستند و در
خاتمه دعائی می‏كند . گاهی می‏نويسند پاپ از روی تخت طلا مردم را دعوت‏
كرد به رسيدگی حال فقر ! در جشن كريسمس دو چيز نمودار است : يكی درخت‏
كاج كه مظهر و سمبل اين جشن است و در خانه هر مسيحی و در هر يك از
مجامع مسيحيان درختی يا لااقل شاخه‏ای از كاج به چشم می‏خورد و اين روزها
درخت كاج بازاری دارد و درخت كاجها است كه از ريشه كنده می‏شود و بعضی‏
سالها شهرداری در صدد مبارزه برمی آيد ولی فايده ندارد . اين درختها را
با چراغهای الوان و كاغذها و نوارهای رنگارنگ می‏آرايند . يكی ديگر بابا
نوئل است زيرا طبق يك سنت قديمی در اين شب بابا نوئل ، پيرمردی كه‏
موی سر و ريش سفيد انبوهی
دارد ، برای بچه‏ها از آسمان هديه و اسباب بازی می‏آورد و هنگامی كه‏
كودكان در خواب هستند توی كفش يا در جيب لباسشان می‏گذارند . كودكان در
اين جشن سهم بزرگی دارند . در " اطلاعات " ( 3 ) ديماه 42 صفحه 13
می‏نويسد : " بسياری از مراكز عمومی و باشگاهها و هتلها هم امشب به‏
مناسبت كريسمس برنامه‏های فوق‏العاده دارند " .
بنابر اين شب كريسمس مجموعه‏ای است از عقايد خرافی و اعمال فسق و
فجور . در ميان ما نه اينگونه عقايد خرافی وجود دارد و نه به اين مناسبت‏
فسق و فجوری می‏شود .
9 - عطف به نمره 4 : گفتيم بدون شك مكتب حسينی راه نجات اين امت‏
است . زيرا علت مبقيه دين ، امر به معروف و نهی از منكر است و ايندو
به معنی وسيع آنها يعنی تشويق و ترويج معروف و مبارزه با منكرات بستگی‏
پيدا كرده با حسين ( ع ) تا آنجا كه به قول بعضی‏ها اسلام نبوی الحدوث و
حسينی البقاء است .
10 - عطف به نمره 5 : داستان امام حسين يك سوژه است برای عالم اسلام‏
و يك نوع تجديد حيات امر به معروف و نهی از منكر است ، يك نوع ظهوری‏
است كه همه ساله سيد الشهداء در مظهر خطبا و گويندگان و يا در مظهر
مصلحين و انقلابيون صالح می‏كند .
11 - عطف به نمره 8 : در كيهان 4 ديماه 42 ( روز كريسمس ) می‏نويسد :
" از يكی دو هفته قبل درختهای كاج فراوانی كه در اطراف ديوارهای سفارت‏
شوروی ، سفارت انگليس و ساير خيابانهای شمالی شهر چيده شده بود خبر از
فرا رسيدن جشن
بزرگ مسيحيان در تهران می‏داد . مسيحيان با آرايش درخت كاج و شب‏
زنده‏داری پای اين درخت ، ميلاد پيغمبر خود را جشن می‏گيرند . ديشب قبل از
اينكه ساعت تولد كه به عقيده مسيحيان نيمه شب است فرا رسد ، به كليسا
رفتند و به دعا و عبادت پرداختند و سپس در خانه خود به صرف شام مخصوص‏
شب كريسمس كه در بسياری از خانه‏ها خوراك بوقلمون بود مشغول شدند .
مسيحيان كاتوليك كه معتقدند حضرت عيسی در پای درخت كاج به دنيا آمده‏
است ( ولی قرآن كريم صريحا می فرمايد كه در پای نخله به دنيا آمده است‏
) اين درخت را مقدس می‏دانند و بخصوص در شب كريسمس آن را به بهترين‏
وجهی می‏آرايند و اين درخت تا پايان جشن ژانويه كه نه روز بعد آغاز می‏شود
همچنان زينت بخش خانه كاتوليكها است . بابا نوئل بنا به قصه‏های‏
كودكانه نيمه شب سوار بر كالسكه زرين ، از سر زمينهای پر برف می‏آيد تا
برای كودكان هديه آورد . ديشب كودكان مسيحی جورابهای خود را در زير سر
بخاريها يا نقاط ديگر نهادند تا بابانوئل هدايای خود را در جوراب آنان‏
بگذارد و صبح امروز با خرسندی فراوان اين هدايا را كه عموما پدران و
مادران مسيحی برای كودكان خود تهيه می‏كنند دريافت داشتند ( ظاهرا ساختن‏
اين جريان از ريشه اعتقاد به الوهيت مسيح آب می‏خورد و برای اين بوده كه‏
در كودكان اعتقاد به الوهيت مسيح را تلقين كنند . ) ديشب كافه‏ها و
كاباره‏های تهران نيز مملو بود از كسانی كه شب كريسمس خود را در اينگونه‏
اماكن می‏گذرانند . عده زيادی از تهرانيهای غير مسيحی نيز به دعوت دوستان‏
مسيحی خود و يا بدون
دعوت در اين مراسم شركت كردند " .
پس در اينجا يك سلسله شباهتهای واقعی از نظر شخصيت واقعی اين دو
وجود مقدس است كه عبارت است از :
الف - مادر : سيدش النساء ، صديقه ، مخاطب ملائكه ، بتول عذرا .
ب - مدت حمل .
ج - كراهت حمل .
د - مبارك بودن : [ عيسی ( ع ) ] « و جعلنی مباركا ». امام حسين (ع)
- ) « و جعل الشفاء فی تربته و الاجابة تحت قبته و الائمة فی ذريته (1) .
لولا صوارمهم و قطع نبالهم لم تسمع الاذان صوت مكبر » ( 2 ) .
و يك سلسله شباهتها هست از نظر سوء استفاده و سوء تعبير مردم از آنها
كه هر دو مصداق " « يهدی به كثيرا و يضل به كثيرا » " هستند .
رجوع شود به الميزان جلد 3 صفحه 320 : « المسيح من الشفعاء عندالله و
ليس بفاد